معنی فرجه | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. امان، ضربالاجل، فاصله، فرصت، مهلت ۲. درز، رخنه، شکاف

۱. آماده، حاضر، مهیا، میسر ۲. کسب، تحصیل ۳. اندوخته، جمعآوری، گردآوری

پرگوشت، پروار، تناور، تنومند، چاق، درشت، ستبر، سمین، گوشتالو، لحیم ≠ لاغر

پرواری، تنومندی، چاقی، سمن ≠ لاغری

حکیم، دانا، دانشمند، عالم، فاضل

آخر، آخرالامر، اختتام، انتها، انجام، پایان، پسین، خاتمه، ختم، سرانجام، عاقبتالامر، عاقبت، غایت، نهایت، واپسین ≠ آغاز، ابتدا، اول، بدایت، شروع

فرجه، مهلت، مهلتخواهی

فرجه، فرصت، مهلت

۱. بعد، دوری، مسافت ۲. فرجه ۳. جدایی ۴. خلال، عرض ۵. بین

اجل، استمهال، امان، تاخیر، اجل، درنگ، ضربالاجل، فرجه، فرصت، مدت، موعد، وعده، وقت

۱. پناه، حمایت، زنهار، کنف، مهلت، نگهداری ۲. تامین، فرجه ۳. امن، ایمن، مصون