متواری شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فراری شدن، گریزان گشتن ۲. پنهان شدن، مخفی شدن ۳. سرگردان شدن، دربهدر شدن
متنفر شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیزار شدن، مشمئز داشتن، دلزده شدن، منزجرشدن، نفور گشتن، نفرت پیدا کردن ۲. رمیدهشدن، فراری شدن، گریزان شدن
تاراندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دور کردن، طرد کردن، راندن ۲. پراکندن، پراکنده ساختن، متفرق ساختن ≠ مجتمع شدن ۳. فراری دادن، گریزاندن
توسیعفرهنگ مترادف و متضاد۱. گسترشدهی، وسعتدهی ۲. وسعت دادن، گشاده کردن، گسترده کردن ۳. توانگر شدن ۴. فراخی، گشادی