معنی عین ا | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. بعینه، درست، دقیقاً ۲. شبیه، مثل، نظیر

۱. چشم، دیده ۲. اصل، مشابه ۳. چشمه ۴. جوهر، ذات، گوهر

۱. آمیخته، سرشته ۲. خمیر

بدبو، گندیده، متعفن ≠ خوشبو

سستکمر، کمرسست، ناتوان

اساس، بن، بنیاد، بیخ، پایه، جوهر، ذات، ریشه، سرشت، شالوده، طبیعت، عین، فطرت، کنه، گوهر، لب، مایه، مبدا، منبع، منشا، نژاد، نسب

۱. اغماض، صرفنظر ۲. عفو، گذشت، نادیدهگیری، نادیدهانگاری، غمض عین

۱. اغماض کردن، صرفنظر کردن، نادیدهگرفتن، نادیده انگاشتن، غمض عین کردن ۲. گذشت کردن

۱. آبجای، افراس، سلسبیل، عین، کوثر، ینبوع ۲. اصل، مبدا، منبع، منشا ۳. سوراخ ریز، منفذ ۴. مایه ۵. نوع، قسم، نمونه ۶. دهانه، سوراخ ۷. معدن

۱. دیده، عین ۲. دید، رویت، نظر، نگاه ۳. امید، انتظار، توقع ۴. عزیز، گرامی ۵. چشمزخم ۶. حدقه