معنی عملاق | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. اشتیاق، بستگی، پیوستگی، تعشق، تعلق، تمایل، توجه، دلبستگی، رابطه، شوق، عشق، عطش، محبت، میل، وابستگی ۲. املاک، دارایی ۳. بند ۴. دنباله

راغب، مایل، مشتاق

اشتیاق، تمایل، رغبت، هواداری ≠ بیعلاقگی

بالفعل، درعمل ≠ اسماً

۱. گجسته، مطرود، ملعون ۲. خودسر، نافرمان

راغب ساختن، علاقهمند کردن تشویق کردن، ایجادرغبت کردن، برانگیختن، راغب کردن، علاقهمند ساختن

دوست داشتن، علاقه داشتن، مایل بودن

۱. علاقه، دلبستگی، علقه ۲. همدردی

۱. علاقهمند بودن، مهر ورزیدن، مهربانی کردن ۲. مورد تفقد قرار دادن، عنایت کردن، بذل محبت کردن

۱. درعمل، عملاً ≠ بالقوه ۲. در حال حاضر، اکنون، فعلا، حالا