معنی عزلت | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

اعتزال، اعتکاف، انزوا، تجرد، تنهایی، کنارهگیری، گوشهگیری، گوشهنشینی

انزواطلب، عزلتجو، عزلتنشین، گوشهگیر، معتزل، معتکف

راهب، راهبه، عزلتجو، عزلتنشین، گوشهگیر، گوشهنشین، معتزل، معتکف، منزوی

آبرو، احترام، ارجمندی، بزرگی، حرمت، شرف، عز، ناموس ≠ ذلت

ارجمند، باعزت، عزیز، گرامی، محترم، معزز

مناعتطبع

انزواطلب، عزلتجو، عزلتنشین، گوشهگیر، معتزل، معتکف

راهب، راهبه، عزلتجو، عزلتنشین، گوشهگیر، گوشهنشین، معتزل، معتکف، منزوی

عزلتنشین، گوشهگیر، معتزل، معتکف

گوشهگیر شدن، عزلت گزیدن، به عزلت نشستن، زاویهنشین شدن، مقیم شدن، عاکف شدن، گوشهنشین شدن

۱. عزلتگزینی، تنهایی ۲. انتزاع، پیرایش، مجردسازی ۳. مجرد ساختن ۴. تنهایی گزیدن، گوشهگیری کردن ۵. برهنه کردن ≠ تعمیم