معنی عریضه | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

خط، رقعه، رقیمه، طومار، عرضحال، کاغذ، مراسله، مرقومه، مکتوب، منشور، نامه، نبشته، نوشته، ورقه

کاتب، محرر، مکتوبنویس، نامهنگار، نامهنویس

۱. ارائه، نمایش، نمود ۲. نشاندادن، نمودن ۳. اظهار، بیان ۴. پیشنهاد ۵. تقدیم، تقدیمی، هدیه

۱. توانایی، قدرت، قوت، قوه ۲. شایستگی، قابلیت، لیاقت ۳. جرات، شهامت ۴. کارآیی

پرعرض، پهن، پهنادار، فراخ، گسترده، گشاد، وسیع ≠ باریک، کمپهنا، کمعرض

۱. خلق، خو ۲. سرشت، طبیعت، نهاد

عریضهنگار، کاتب، کاغذنویس، مترسل

۱. عریضه، کتیبه، مسطور، منشور، نامه، نوشته ۲. امریه، حکم، فرمان ۳. تقدیر، سرنوشت، محتوم، مقدر

خط، دستخط، عریضه، مراسله، مرقومه، مکتوب، منشور، نامه، نوشته

دفتر، صحیفه، عریضه، کتاب، تومار، مکتوب، منشور، نامه، نوشته

خط، دستخط، عریضه، کاغذ، مراسله، مکتوب، منشور، نامه، نوشته