معنی عذر موجه | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. پوزش، معذرت ۲. بهانه، تعلل ۳. دستاویز، مستمسک ۴. حیض، قاعدگی

رسوایی، شرم، عیب، فضیحت، ننگ

چهر، چهره، رخ، رخسار، روی، سیما، عارض، گونه، وجه

باکره، بتول، بکر، دختر، دوشیزه ≠ زن

دهیک، عشریه، یکدهم

عذر، عذرخواهی، معذرت، معذوریت

۱. عذر آوردن، معذور بودن ۲. بهانه آوردن

۱. اعتذار، ایراد، تمسک، دستاویز، عذر، گزک، مستمسک ۲. مناسبت

بهانه آوردن، بهانه تراشی کردن، بهانه ساختن، عذر آوردن، عذرتراشی کردن

بهانه، توسل، حربه، عذر، گزک، مستمسک