معنی عدم | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

زوال، فقدان، فنا، لاوجود، لیس، نیستی ≠ وجود

۱. انسان، بشر، مردم، ناس، ۲. کس، نفر ۳. ابوالبشر ≠ جانور، حیوان، دد ۴. دیو

۱. همگان، همه ۲. عمومی، کلی، همگانی ۳. عامی ۴. عمیم، فراگیر ≠ خاص

تعمدی، دانسته، عمداً، قصداً، متعمداً ≠ قاصراً، ندانسته

۱. آژانس ۲. پیشکار، کارپرداز، کارگزار، نماینده ۳. مامور، مزدور ۴. بااثر، ثمربخش، موثر ۵. صانع، فاعل، کننده

بهعمد، تعمداً، عمداً، قصداً، متعمداً

۱. همگان، همه ۲. توده، خلق، عموم ۳. اهلسنت ≠ خاصه

عدم، لا

عدم، فنا، نیستی ≠ بود، هستی

عدم، نیستی

۱. عدمتجانس، عدمتفاهم، عدمسازش، ناسازش، ناسازواری، ناهمگونی ۲. اختلاف، تباین، مغایرت، منافات ۳. دورویی، نفاق ≠ سازگاری

بیبرنامگی، عدمتجانس، ناهنجاری ≠ هماهنگی