معنی ظلم | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

آزار، اجحاف، اعتساف، بغی، بیدادگری، بیداد، تطاول، تعدی، جبر، جفا، جفا، جور، ستم، ستمگری، غدر، مظلمه ≠ مهر

تاریکیها، تیرگیها ≠ روشنایی

تار، تاریک، تیره، سیاه، قیرگون، مظلم ≠ روشن

تاریکی، تیرگی، سیاهی، ظلام ≠ روشنایی، فروغ، نور

بیدادگران، ستمکاران، ستمگران، ظالمان، ظلام

بیدادگر، بیرحم، جابر، جبار، جفاپیشه، جفاکار، ستمکار، ستمگر، سختدل، سرپنجه، سفاک، شریر، شقی، متعدی، مردمآزار ≠ دادگر

۱. ظلم کردن، ستم کردن، جفا کردن، جور کردن ۲. تعدی کردن، دستاندازی کردن

جورکشیدن، تحمل ظلم کردن، ناروا دیدن، ستم دیدن ≠ ستم کردن

احجاف، بیدادگری، ظلم، بیداد

جفادیدن، ستم دیدن، تحمل ظلم کردن

۱. ستم کردن، ظلم کردن ≠ دادگری کردن ۲. تجاوز کردن، تخطی کردن ۳. تعرض کردن، درازدستی کردن