طاقتزدافرهنگ مترادف و متضادتوانزدا، توانسوز، تحملگداز، توانفرسا، شاق، طاقتشکن، طاقتگداز، طاقتسوز ≠ توان بخش
تاب آوردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برخودهموار کردن، بردباری کردن، تحمل کردن، طاقتآوردن، یارستن ≠ برنتافتن ۲. پایداری کردن، مقاومت کردن ۳. شکیبا بودن، صبر کردن
طاقتسوزفرهنگ مترادف و متضادتحملگداز، توانفرسا، شاق، شکیبسوز، صبرسوز، طاقتزدا، طاقتشکن، طاقتفرسا، طاقتگداز
طاقتفرسافرهنگ مترادف و متضادتحملگداز، توانسوز، توانفرسا، شاق، صبرسوز، طاقتزدا، طاقتشکن، کمرشکن، غیر قابل تحمل، تحملناکردنی