تصویب کردنفرهنگ مترادف و متضادصلاحدانستن، تایید کردن، صحه گذاشتن، رای موافقدادن، مصوب کردن، صواب دانستن
سازش کردنفرهنگ مترادف و متضادصلح کردن، آشتی کردن، رفع اختلاف کردن، توافق کردن، به موافقترسیدن، مصالحه کردن، سازگارشدن، اصلاح کردن ≠ ناسازگاری کردن، مخالفت کردن
صلحجوفرهنگ مترادف و متضادآرامشطلب، آشتیخواه، آشتیطلب، سازشکار، سازشگر، سلیم، صلحطلب، صلحطلب، مسالمتجو، ملایم ≠ ستیزهجو