37 مدخل
انشقاق، روزن، شکاف، فلق
بریدن، پاره کردن، دریدن، سوراخ کردن
۱. باز، شکوفا، وا ۲. خندان، متبسم
۱. رفتن، عازمشدن، عزیمت کردن ۲. شتاب کردن، عجله کردن ≠ ماندن، درنگ کردن
ترکخورده، شکافته، منفجر
ترکیده، شکافته، گشوده
۱. پاره، شکافته ۲. ترکیده، منفجر
۱. انفجار ۲. ترکخوردن، درز بر داشتن، شکافته شدن، کفتن، منفجر شدن
۱. بیادب، بیحیا، گستاخ، وقیح، هتاک ۲. پاره، چاک، شکافته، گسیخته ≠ مودب