51 مدخل
۱. محسوب ۲. واضح ۳. شمارهشده
آرامآرام، واضح
۱. آماردن، شماره کردن، محاسبه کردن ۲. شمارش، محاسبه
دایه، ربیبه، مرضع، مرضعه ≠ شیرخوار
غنیمت شمردن، مغتنم دانستن
۱. شمرده شدن، بهحساب آمدن، به شمار آمدن ۲. قلمداد شدن، تلقی شدن
۱. شمار، شمرده، شمردهشده، به حسابآمده ۲. قلمداد، انگاشته شده
آهستهآهسته، باطمانینه، بتدریج، تدریجاً، شمردهشمرده، کمکم، یواشیواش
۱. آماده، مهیا ۲. مرتب ۳. شمردهشده، حسابشده
۱. اندک، انگشتشمار، قلیل، کم ≠ بسیار، کثیر، معتنابه ۲. شمردهشده