معنی شرفیاب | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

مشرف

باریابی، پابوسی

باده، خمر، رحیق، سلیل، صهبا، مدام، مسکر، مل، می، نبید، نبیذ

خرابات، خمخانه، رسومات، شرابکده، میخانه، میکده

بادهخوار، بادهنوش، بادهنوش، پیالهپیما، پیمانهگسار، قدحنوش، مشروبخوار، میخوار، میخواره

بادهپیما، بادهگسار، بادهنوش، شرابخوار، شرابخور، میخواره، نبیدخوار

پابوسی، شرفیابی

۱. نزولاجلال فرمودن، تشریففرما شدن، آمدن ۲. شرفیاب شدن

۱. حضورداشتن ۲. بودن، هستن ۳. شرفیاب شدن

۱. بهحضور رسیدن، مشرف شدن، شرفیاب شدن، تشرف حاصل کردن ۲. تنبیه کردن، ادب کردن، گوشمالی دادن، مجازات کردن ۳. تلافی کردن، جبران کردن

۱. مفتخر، سرافراز ۲. بلندپایه ۳. آستانبوسی، شرفیاب