معنی شاخ | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. سرون، شخ، قرن ۲. شاخسار، شاخه، غصن ۳. شاخابه ۴. پیشانی، ناصیه ۵. پاره، قطعه

پارهپاره، منشعب

۱. شاخصه، علامت، نما، نماینده ۲. مشخص، معلوم ۳. برجسته، ممتاز، مهم ۴. پایه، ماخذ ۵. میله، نصیبه

علامت، ممیزه، نمودار

۱. ازگ، غصن ۲. شجن، شعبه، فرع ۳. گروه ۴. شاخابه ۵. شاخ

برنا، جوان، نوجوان ≠ پیر

۱. ازگ، غصن ۲. شجن، شعبه، فرع ۳. گروه ۴. شاخابه ۵. شاخ

۱. شاخصه، علامت، نما، نماینده ۲. مشخص، معلوم ۳. برجسته، ممتاز، مهم ۴. پایه، ماخذ ۵. میله، نصیبه

شاخه، شاخهشاخه، متفرع

خور، شاخاب، شاخابه، شاخاوه ≠ شبهجزیره

برگزیده، شاخص، ممتاز