معنی سیستم | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. جهاز، ۲. دستگاه، نظام ۳. سامانه، ۴. روش، قاعده، اسلوب

روشمند، سامانمند، قاعدهمند، نظاممند، مدون، منسجم ≠ نامنسجم

نامهربان، بیمهر، کممحبت، سردمهر

۱. دیپلمات، سایس، سیاس، سیاستباز، سیاستگر، سیاستدان ۲. باکیاست، خبیر، کاردان، مدبر، مدیر ≠ بیکیاست ۳. دولتمرد

۱. سیستم، مجموعه سیارات ۲. حکایت منظوم

سامانه سرمازا، سرمازایی، سیستم خنککننده ≠ گرمایش

۱. آلت، ابزار، اسباب، سامان ۲. بساط ۳. جهاز، سیستم ۴. مجموعه ۵. آپارات، ماشین ۶. ساز، نوا ۷. تجمل، جاه، جلال ۸. مایه ۹. ثروت، سرمایه ۱۰. واحد

۱. جهاز، دستگاه ۲. نظام، سیستم ۳. الگو

انسجامیافته، باانسجام، ساختاریافته، پیوسته، سیستماتیک، مدون، نظاممند، یکپارچه ≠ غیرمنسجم