معنی سکنه | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

باشندگان، جمعیت، ساکنین، مقیمان، نفوس

۱. سال، عام ۲. فریه، لعنت، نفرین

آباد، قابل سکونت، سکنهدار ≠ متروک، ناآباد، بیسکنه

۱. اهل، باشنده، سکنه، ماندگار، متوطن، مستقر، مقیم ۲. آرام، آرمیده، بیجنبش، بیحرکت، راکد ۳. غیرمتحرک ۴. ثابت ۵. مجزوم

۱. بیرونق ۲. رها، واگذاشته، ول ۳. متروکه، ویران، خالی از سکنه ≠ آباد، مسکون ۴. خراب، خرابه ≠ آباد ۵. کهنه ۶. مردود، مطرود ۷. مهجور ≠ معمول

۱. اهالی، جمعیت، سکنه ۲. اشخاص، مردم ۳. ازدحام ۴. حدس، فال، فرض

سخنهای بیهوده، سخنان پوچ، لاطائلات، مضحکهها، اراجیف، یاوهها، یاوهسراییها