14 مدخل
۱. راکب، سواره، شوالیه، فارس، مرکبنشین ≠ پیاده ۲. نصب، مونتاژ، تعبیه ۳. مسلط
حقه زدن، نیرنگ به کار بردن، دوزوکلک جور کردن، خدعه کردن، مکر ورزیدن
سوار، سواره ≠ پیاده
سوارکار ماهر، سوار فرز، چابکعنان
دلاور، سوار، شهسوار، عیار، مبارز
۱. مسافر سوار کردن ۲. مسافرگیری کردن
حشم، سواران، ملتزمین، همراهان، گروه سواران