معنی سهل | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. آسان، ساده، میسر ≠ بغرنج، دشوار، صعب، غامض، مشکل ۲. نرم، روان ۳. هموار ۴. کوچک، ناچیز، کماهمیت ۵. اندک، کم

آسان شدن، میسر گشتن، ساده شدن ≠ سخت شدن، مشکلشدن، دشوار شدن

آسان کردن، ساده کردن ≠ دشوار کردن، غامض کردن، پیچیده کردن، مشکل کردن

سهلانگاشتن، کماهمیت فرض کردن، ساده گرفتن، آسان انگاشتن

دستیافتنی، قابلحصول ≠ دستنیافتنی

پیمودنی ≠ صعبالعبور

سهلانگاشتن، کماهمیت فرض کردن، ساده گرفتن، آسان انگاشتن

زودیاب، سهلالحصول، یافتنی ≠ دستنیافتنی، دیریاب، دشواریاب، نایاب

آسانگیر، بیمبالات، سهلگیر، مسامح، مسامحهکار، ، لاابالی، لاقید، ولنگار ≠ سختگیر، سور

آسانگیر، سهلانگار، مسامح، مسامحهکار ≠ سختگیر

سهلانگار، سستیکننده، کاهل، پشتگوشانداز، پشتگوشفراخ