معنی سلطان | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. امیر، پادشاه، خدیو، خلیفه، شاه، شهریار، فرمانروا، ملک ۲. سلطه، فرمانروایی، قدرت ۳. سروان، صاحبمنصب ۴. بزرگ، سرور، سرکرده، رئیس

۱. خرچنگ ۲. تیرماه ۳. تومور بدخیم، چنگار

۱. سرطانزا ۲. مبتلابه سرطان ۳. مربوط به سرطان ۴. ازجنس سرطان

آرامآرام، آهستهآهسته، یواشیواش

۱. امارت، امیری، پادشاهی، حکومت، شاهی، فرمانروایی ۲. تسلط، چیرگی، سلطه ≠ رعیتی، نوکری ۳. پادشاهی کردن، امارت داشتن

پادشاهی کردن، فرمانروایی کردن، حکومت کردن

افسر، سلطان، فرماندهگروهان

خسرو، سلطان، شاه، قیصر

امرا، سلطانها، پادشاهان، ملوک، شاهان ≠ رعایا

پادشاه، سلطانالسلاطین، شهریار، ملک

۱. خدیو، سلطان، ملک ۲. جانشین، قایممقام، نایب ۳. ارشد ۴. مبصر ۵. رهبر مذهبی ارمنیان