ساقط کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برانداختن، برکنار کردن، معزول کردن ۲. انداختن، افکندن، سقط کردن، از بین بردن، زایل کردن
سقوط کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. افتادن ۲. برافتادن، برنار شدن ۳. کاهش یافتن ۴. منحرف شدن، در منجلاب فساد افتادن
سقطفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندک، کم، کمارزش ۲. گوشه، ناحیه ۳. خطا، سهو، غلط، لغزش، اشتباه ۴. دشنام، سخنزشت، فحش، ناسزا ۵. تباه، ضایع، نابود ۶. درگذشتن، مردن، هلاکشدن ۷. بیمقدار، خوار،
سقط شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مردن، درگذشتن ۲. به درک واصل شدن ۳. نفله شدن، تلف شدن ۴. از کار افتادن، از حیز انتقاع ساقطشدن
ساقط کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. برانداختن، برکنار کردن، معزول کردن ۲. انداختن، افکندن، سقط کردن، از بین بردن، زایل کردن
مسافههفرهنگ مترادف و متضاد۱. دشنام دهی، ناسزاگویی، فحاشی ۲. دشنام دادن، سقط گفتن، فحش دادن ۳. سفاهت کردن، نادانی کردن ۴. شراب بارگی، شرابباره بودن، دائمالخمر بودن
سهوفرهنگ مترادف و متضاد۱. اشتباه، خبط، خطا، سقط ≠ صواب ۲. سقیم، غلط، نادرست، ناصواب ≠ درست، صحیح، صواب ۳. لغزش ۴. نسیان، غفلت، فراموشی ۵. فراموش کردن ۶. خبط کردن، خطا کردن ≠ صواب
مردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ارتحال، رحلت، فنا، فوت، مرگ، ممات، موت، وفات ۲. جان باختن، رختبربستن، قالبتهی کردن، درگذشتن، فوت کردن، وفات یافتن ۳. تلفشدن ۴. سقط شدن، نفله شدن ≠ در حیاتبود
سرنگون کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ساقط کردن، برانداختن، منقرض کردن ۲. نابود کردن، از بین بردن، مضمحل کردن ۳. واژگون کردن، نگونسار کردن