سر زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. روییدن، سبزشدن، سر برآوردن ۲. برآمدن، طلوع کردن، بردمیدن ≠ افول کردن، غروب کردن ۳. دیدن کردن، بازدید کردن ۴. ناگهانی به جایی واردشدن
سرزندهفرهنگ مترادف و متضاد۱. بانشاط، دلبهنشاط، زندهدل، سرحال، سرخوش ≠ افسرده، بیدل و دماغ، پکر، گرفته، دلمرده ۲. سرحلقه، سرخیل، سردسته، سلسلهجنبان
سرزنشفرهنگ مترادف و متضادبدگویی، بیغاره، پیغاره، تعنت، تقبیح، تشنیع، تقریع، سرکوفت، شماتت، شنعت، طعن، طعنه، عتاب، قدح، لوم، مخالفت، مذمت، معاتبت، معاتبه، ملام، ملامت، نکوهش ≠ تمجید، ستا
سر کشیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرککشیدن، سر درآوردن ۲. سر زدن، سرکشی کردن ۳. نوشیدن، آشامیدن (یکباره) ۴. بالارفتن
بردمیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دمیدن ۲. سر زدن، طلوع کردن ≠ غروب کردن ۳. رستن، روییدن، سبز شدن ≠ خشکیدن ۴. برخاستن، بلند شدن ۵. بردمیدن، فوت کردن ۶. جوشیدن، فوران کردن
برخاستنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ایستادن، بهپاخاستن، برپا شدن، بلند شدن ۲. بیدار شدن ۳. بردمیدن، سر زدن ۴. برآمدن، طلوع کردن ۵. شوریدن، شورش کردن، طغیان کردن، عصیان کردن، قیام کردن ۶. متصاعد
برآمدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بالا آمدن ≠ پایین رفتن ۲. طلوع کردن، آفتاب تابیدن ≠ غروب کردن ۳. پدیدار گشتن، پدید آمدن، ظاهرشدن، نمایان گردیدن، هویدا شدن ≠ ناپدید شدن ۴. ورآمدن ۵. روییدن،