سرجنبانفرهنگ مترادف و متضادبانی، رئیس، رکن، رهبر، سرخیل، سردسته، سرسلسله، سرکرده، سلسلهجنبان، قاید، مهتر قوم
سردارفرهنگ مترادف و متضاداسپهبد، امیرالجیش، باشلیق، باشی، پیشوا، رئیس، ژنرال، سالار، سپاهبد، سرخیل، سردسته، سرور، فرمانده ≠ سرباز
سرزندهفرهنگ مترادف و متضاد۱. بانشاط، دلبهنشاط، زندهدل، سرحال، سرخوش ≠ افسرده، بیدل و دماغ، پکر، گرفته، دلمرده ۲. سرحلقه، سرخیل، سردسته، سلسلهجنبان