سربازی کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. خدمت کردن، خدمت وظیفه انجام دادن ۲. جانفشانی کردن، جانبازی کردن، سر باختن، فداکاری کردن
سرباز زدنفرهنگ مترادف و متضادامتناعورزیدن، تمرد کردن، سرپیچی کردن، اعراض کردن، سر برتافتن، رویگردان شدن ≠ اطاعت کردن، منقاد شدن
خدمت کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بندگی کردن، چاکری کردن ۲. انجام وظیفه کردن، کار کردن ≠ خیانت کردن ۳. خدمتگزاربودن ۴. تعظیم کردن، کرنش کردن ۵. سربازی کردن ۶. مراقبت کردن، پرستاری کردن، تیمار
تسویهفرهنگ مترادف و متضاد۱. برابر، تساوی ≠ نابرابر ۲. مساوی ۳. یکسان سازی، تسویت ۴. برابر کردن، مساوی ساختن، راست کردن، مساوی کردن، یکسان کردن ۵. تصفیهحساب
تحلیلفرهنگ مترادف و متضاد۱. تجزیه ۲. تضعیف، گدازش، محوسازی ۳. حل کردن، گشودن، ۴. هضم کردن ۵. حلیت، روایی ۶. حلال سازی ۷. حلال شمردن، روا داشتن ≠ تحریم