معنی سرافکنده شدن

جست‌وجوی دقیق

شرمسار گشتن، شرمنده شدن، خجل گشتن

۱. خجل، خجلتزده، خوار، سربهزیر، شرمسار، شرمنده، مخذول ≠ سربلند، مفتخر ۲. شرمسارانه

خجلت، خواری، شرمندگی، شرمساری، مذلت ≠ سربلندی

شاعر، ترانهسرا، تصنیفساز

تحملخواری کردن، تحقیر شدن، سرشکسته شدن، شرمسار شدن، خفیف شدن، سرافکنده شدن

۱. سپرافکندن ۲. فرار کردن، رو به فرار نهادن، گریختن ۳. تسلیم شدن

۱. پستی، حقارت، خواری، ذل، ذلت، زبونی، سرافکندگی ۲. خوارشدن، ذلیل شدن، به پستیگراییدن، زبون شدن

سرافکنده، شرمسار، شرمگین، شرمنده ≠ مباهی، مفتخر

۱. آزرمگین، سرافکنده، سربهزیر، شرمسار، شرمگین، شرمناک، شرمنده، منفعل ۲. دماغسوخته، هچل، بور ≠ مفتخر