معنی سبوسه | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. تزویر، حقه، دسیسه، نیرنگ، خدعه ۲. اشکال، اشکالتراشی ۳. خدشه، دشواری

اشتباه کردن، خطا کردن، خبط کردن

بوس، قبله، ماچ ≠ گاز

۱. بوسه زدن، بوسیدن، ماچ کردن ≠ بوسه گرفتن ۲. گازگرفتن

۱. پیچیدگی، تعقید، تکلف، دشواری، سختی، سوسه، صعوبت، غموض، محظور ۲. شبهه، شک ۳. ایراد، خردهگیری، عیب

انتقاد، ایرادگیری، بهانهتراشی، خردهگیری، سوسه، کارشکنی

تزویر، تعابن، حقه، حیله، خدعت، دستان، دوال، ریو، سوسه، شایبه، غش، فریب، فسون، گول، مکر، نیرنگ، کید

۱. قرمز ۲. پیله، سوسه

۱. خراش، ساییدگی ۲. آسیب، صدمه، فساد، گزند ۳. تردید، شبهه، شک ۴. عیب ۵. سوسه