معنی ساطع | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

۱. براق، پرتوافکن، تابان، درخشان، درخشنده ≠ تار، کدر ۲. آشکار، نمایان، هویدا

۱. درخشیدن، تابیدن ۲. پراکنده شدن، منتشر شدن

۱. تاباندن، پرتو افکندن ۲. پراکندن، افکندن، منتشر کردن

هفتم، هفتمین، هفتمی

کارد بزرگ

۱. گاهنما، وقتنما، زمانسنج ۲. روزگار، زمان، وقت، هنگام ۳. واحد زمان، شصت دقیقه ۴. رستاخیز، قیامت

درخشان، ساطع، منیر، نورافشان، نوربخش، نورپاش، نورگستر

۱. ایجاد کردن ۲. ساطع کردن

تابان، درخشان، روشن، ساطع، شفاف، متلالی، مشعشع ≠ تار، تیره، کدر، مات

براق، تابان، تابنده، درخشنده، رخشنده، ساطع، فروزنده، مشعشع، منور، نورانی ≠ بینور

تابان، تابنده، درخشان، رخشان، ساطع، وهاج ≠ بینور