زدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. خورده، ضربتدیده، مصدوم، مضروب ۲. بیرغبت، بیمیل، دلزده، متنفر، منزجر، وازده ۳. بیدخورده ۴. بریده
زبدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. برگزیده، صفی، گزیده، منتخب ۲. سرآمد، ممتاز ۳. خلاصه، مجمل، مختصر ۴. جوهر، خالص
زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نواختن ۲. ضرب، ضربه، ضربت ۳. دزدیدن، ربودن، قاپیدن ۴. ضربان ۵. کوفتن ۶. شکار کردن، صید کردن ۷. اتفاقافتادن، واقعشدن
برخاستنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ایستادن، بهپاخاستن، برپا شدن، بلند شدن ۲. بیدار شدن ۳. بردمیدن، سر زدن ۴. برآمدن، طلوع کردن ۵. شوریدن، شورش کردن، طغیان کردن، عصیان کردن، قیام کردن ۶. متصاعد
بهتفرهنگ مترادف و متضاد۱. تحیر، تعجب، حیرت، خیرگی، خیره، شگفتی، گیجی ۲. ماتزده ۳. حیرت کردن، خیره شدن، شگفت زده شدن، متحیر ماندن
متولد شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به دنیاآمدن، زاده شدن، ولادت یافتن ≠ مردن، ازدنیا رفتن، از دنیا رخت بربستن ۲. هستییافتن، به وجود آمدن، ایجاد شدن
تازه شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. نو شدن، تازهگشتن ۲. تجدید یافتن، تجدید شدن ۳. تجدیدخاطره شدن، به خاطر آمدن ۴. باطراوت شدن، خرم شدن ۵. جوان شدن ۶. شاد شدن، شادمانگشتن، بانشاط شدن، به یاد آمد