معنی زدن با ضربه

جست‌وجوی مشابه

۱. نواختن ۲. ضرب، ضربه، ضربت ۳. دزدیدن، ربودن، قاپیدن ۴. ضربان ۵. کوفتن ۶. شکار کردن، صید کردن ۷. اتفاقافتادن، واقعشدن

آواز کردن، صدازدن، صلا در دادن، فریاد زدن

۱. بخیه کردن، دوختن، درز گرفتن، شلال کردن، کوک زدن ۲. الحام کردن

خیره شدن، مستقیمنگاه کردن، زل زدن

قاطی کردن(ورقبازی)

گفتوگو کردن، با هم صحبت کردن، گپ زدن

۱. اتیان، با خود حمل کردن، رساندن ۲. زادن، زاییدن ۳. حکایت کردن، روایت کردن، نقلکردن ≠ بردن

مک زدن

آواز کردن، صدازدن، صلا در دادن، فریاد زدن

۱. بخیه کردن، دوختن، درز گرفتن، شلال کردن، کوک زدن ۲. الحام کردن