23 مدخل
کشتن، کشتار کردن، خونریزی کردن
نقشه کشیدن، برنامهریزی کردن، برنامه نوشتن
۱. اندام، شکل، صورت، قیافه، هیات، هیکل ۲. ریختن
از موبیز رد کردن، الک کردن، غربال کردن
۱. اشک ریختن، گریستن، گریه کردن ≠ خندیدن ۲. گریه
بذرافشاندن، بذر ریختن، تخم کاشتن، زراعت کردن
پخش کردن، پراکندن، ریختن، نثار کردن
۱. چکانیدن، قطرهقطره ریختن ۲. شلیک کردن، ماشه کشیدن
۱. چکه کردن، قطرهقطره فرو ریختن ۲. تراوش کردن ۳. نشت کردن