رسیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آمدن، واردشدن ۲. اتصال، نیل، وصول ۳. پختن، کاملشدن، نضج ۴. سرآوری کردن، مراقبت کردن، مواظبت کردن ۵. فرصت کردن، مجالیافتن ۶. وقوع
خدمت رسیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهحضور رسیدن، مشرف شدن، شرفیاب شدن، تشرف حاصل کردن ۲. تنبیه کردن، ادب کردن، گوشمالی دادن، مجازات کردن ۳. تلافی کردن، جبران کردن
خاتمه پذیرفتنفرهنگ مترادف و متضادخاتمه یافتن، به انجام رسیدن، انقضا یافتن، پایانیافتن، منقضی شدن ≠ آغاز شدن
حاصل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. به دستآوردن، اکتساب کردن، تحصیل کردن ۲. جمع کردن، فراهم کردن ۳. به نتیجه رسیدن، نتیجهگرفتن
طرف بستنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بهره بردن، سود بردن، برخوردار شدن، بهرهور شدن، بهرهمندشدن، طرف بربستن، طرف یافتن ۲. متنعمشدن، به نوا رسیدن