معنی رخشان | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

جست‌وجوی دقیق

رخشان

فرهنگ مترادف و متضاد

تابنده، تابان، درخشنده، رخشان، روشن، مشعشع، نیر ≠ تیره، کدر

جست‌وجوی مشابه

رخشنده

فرهنگ مترادف و متضاد

تابان، تابناک، تابنده، درخشان، منور، نورانی ≠ تیره، تار

جست‌وجوی متن

تابان

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. براق، تابنده، تابناک، درخشنده، درخشان، رخشان، رخشنده، روشن، فروزان، لامع، متجلی، مشعشع، مضیء، منیر ≠ بینور، تاریک، مستنیر ۲. تاوان، خسارت، غرامت، مغرم

تابناک

فرهنگ مترادف و متضاد

تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، روشن، مشعشع، منیر، نورانی ≠ تاریک

تابنده

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، مشعشع ۲. حرارتزا، گرمابخش ۳. ریسنده، نختاب، نخریس

ثاقب

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. تابان، تابناک، رخشان، روشن، فروزان، منور ۲. سوراخکننده، نافذ

درخشنده

فرهنگ مترادف و متضاد

تابان، تابنده، درخشان، رخشان، ساطع، وهاج ≠ بینور