معنی رخت بوردن | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. پوشاک، جامه، لباس ۲. اثاثالبیت، اثاثه، اسباب، اشیا، باروبنه، دارایی ۳. کالا، متاع

۱. چهره، رخسار، رخساره، رو، سیما، صورت، عارض، عذار، قیافه، وجه ۲. برج، قلعه ۳. پهلوان، جنگجو، گرد ۴. سیمرغ، عنقا

رخنه، شکاف

۱. اجازت، اجازه، اذن، دستوری، مرخصی ۲. پروانه، جواز

بیحالی، رخام، سستی، شلی، ناتوانی، نرمی، وارفتگی، وهن

اثاثیه، اسباب، رخت، کالا، لوازم، متاع

پوشیدنی، جامه، رخت، کسوت، لباس، ملبوس

۱. بار، رخت ۲. جایگاه، ماوا، منزل ۳. رحلت، کوچ ۴. جزوهکش

پوشاک، جامه، رخت، زی، قبا، لباس، ملبوس

ابزار، اثاثیه، اسباب، رخت، سامان، عقار، کالا، لوازم، متاع