درنگفرهنگ مترادف و متضاد۱. ایست، توقف، سکون، مکث، وقفه ۲. فرصت، مهلت ۳. تامل، تانی ۴. تاخیر، دیرکرد، مطال
ماندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اقامت گزیدن، ماندگار شدن، مقیم شدن ۲. توقف کردن، درنگ کردن ۳. درجا زدن ۴. خسته شدن، فرسودهشدن، کوفته شدن ۵. انتظار کشیدن، منتظرشدن ۶. زنده ماندن، زیستن، عمر