تاب خوردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. درپیچ وتاب شدن ۲. تاب بازی کردن ۳. دور زدن ۴. بهنوسان درآمدن، نوسان داشتن، مرتعض شدن
پیچشفرهنگ مترادف و متضاد۱. انحراف، پیج، خم، خمیدگی، کجی، گردش ۲. ابهام، پیچیدگی، تعقید، غموض ۳. دلپیچه، شکمروش ۴. انعکاس، پژواک، طنین ۵. تحریر