معنی دهستان | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. حکایت، سرگذشت ۲. افسانه، قصه ۳. حدیث، مثل، نقل ۴. ادبیات، رمان ۵. زبانزد، شهره، مشهور

افسانهپرداز، افسانهسرا، داستانگو، راوی، روایتگر، قصهخوان، قصهگو

افسانهسرا، داستانسرا، روایتگر، قصهگو

۱. خرافی، غیرواقعی ۲. افسانهای، رمانتیک، روایی، قصهای ۳. اساطیری ≠ واقعی

آموزشگاه، دبیرستان، مدرسه، مکتب

۱. قسمت، منطقه، ناحیه ۲. قطعه ۳. دهستان ۴. جماعت، دسته، گروه ۵. قطعات سنگ یا سیمان، تابوک ۶. ردیفساختمانهای موازی

بلد، شهر، کوره، مدینه، ولایت ≠ دهستان

درستانگاری، صلاحدید، صوابدید

داستانسرا، قصهسرا، قصهگو

دبستان، دبیرستان، مدرسه، مکتب