معنی دل تنگ کردن

جست‌وجوی مشابه

آزرده، آزردهدل، افسرده، اندوهناک، اندوهگین، پژمرده، غمگین، گرفته، مضطرب، مکدر، ملول ≠ دلخوش، گشادهدل

تاثر، تکدر، تنگدلی، حزن، کدورت، ملالت ≠ دلخوش، دلشاد

۱. فواد، قلب ۲. خاطر، ضمیر ۳. شکم ۴. درون، مرکز، میان، وسط ۵. جرات، زهره، شهامت

۱. آزردگی، دلآزردگی، دلتنگی، کدورت ۲. تیره شدن، کدرشدن ۳. دلتنگ شدن، دلآزرده شدن، رنجیدن ۴. رنجاندن، اذیت کردن، آزار رساندن

افسرده، اندوهگین، دلتنگ، دلگیر، رنجیده، غمگین، غمناک، مجروح، مکدر، ملول، نژند ≠ شاد

حزین، دلآزرده، دلتنگ، دلگیر، غمگین، ملول ≠ پرنشاط، زندهدل

۱. اندوهمند، دلتنگ، مضطرب ۲. خشمگین، خشمناک، غضبناک ۳. بیزار، مشمئز

آزرده، افسرده، اندوهناک، حزین، دلتنگ، غصهدار، غمزده، غمگین، غمناک، غمین، متاثر، متالم، متلهف، محزون، مغموم، ملول، ناشاد، نامسرور ≠ مسرور