دستوریفرهنگ مترادف و متضاد۱. اجازه، اذن، رخصت ۲. راه، رسم، روش، شیوه، قاعده ۳. خودفروش، روسپی، فاحشه، معروفه
دستورفرهنگ مترادف و متضاد۱. گرامر، نحو ۲. امر، تحکم، حکم، فرمایش، فرمان ۳. آیین، روش، ضابطه، قاعده، قانون ۴. ترتیب ۵. وزیر ۶. برنامه ≠ نهی
فاحشهفرهنگ مترادف و متضادبیعصمت، جلب، جنده، خودفروش، خانم، دستوری، روسپی، زنبدکار، غر، قحبه، لکاته، معروفه، نامستور، هرجایی ≠ نجیب