دستهفرهنگ مترادف و متضاد۱. سنخ، صنف، قسم، گونه ۲. باند، جماعت، جمع، جمعیت، جوخه، رجه، رسته، رسد، عده، فرقه، گروه ۳. قبضه
تمسخر کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دست انداختن، دست گرفتن ۲. بهمسخره گرفتن، ریشخند کردن، مسخره کردن، استهزا کردن ≠ تحسین کردن
مجال یافتنفرهنگ مترادف و متضادفرصت کردن، فرصت به دست آوردن، وقت کردن، موقعیت به چنگ آوردن، امکان یافتن
تحصیل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اکتساب کردن، به دست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن ۲. درآوردن، عایدی داشتن، مداخلداشتن، درآمد داشتن ۳. دانش اندوختن، درسخواندن ۴. سواد آموختن، سواددار شدن
ترک کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ترک گفتن، خداحافظی کردن ۲. دست بر داشتن، دستکشیدن ۳. دل برکندن، رها کردن، ول کردن ۴. منصرف شدن، واگذاشتن ۵. وداع گفتن ۶. عزیمت کردن
مبادرت کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیشی گرفتن، شتاب کردن، سبقت گرفتن ۲. اقدام کردن، دست یازیدن، مبادرت ورزیدن