در حال، فورحالی شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فهمیدن، دریافتن، درک کردن، آگاه گشتن، ملتفت شدن، متوجه شدن، ۲. مزین شدن، آراسته شدن
تن در دادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. راضیشدن، رضایت دادن ۲. تسلیم شدن ۳. پذیرفتن، قبول کردن ≠ رد کردن، نپذیرفتن
بیرونیفرهنگ مترادف و متضاد۱. برونی، خارجی ≠ درونی، اندرونی ۲. ظاهری ≠ باطنی ۳. بیگانه، خارجی، غریبه ≠ آشنا، خودی
خارجیفرهنگ مترادف و متضاد۱. برونی، بیرونی، ظاهری ≠ داخلی، درونی ۲. اجنبی، بیگانه، غریب، غریبه ≠ آشنا، خودی، هموطن ۳. برونمرزی ۴. پیرو فرقه خوارج