در حال، فورحالی شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فهمیدن، دریافتن، درک کردن، آگاه گشتن، ملتفت شدن، متوجه شدن، ۲. مزین شدن، آراسته شدن
تن در دادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. راضیشدن، رضایت دادن ۲. تسلیم شدن ۳. پذیرفتن، قبول کردن ≠ رد کردن، نپذیرفتن
مرکزیفرهنگ مترادف و متضاد۱. مربوط بهمرکز، منسوب به مرکز ۲. اصلی، عمده، مهم ۳. مرکزنشین، پایتختنشین ۴. واقعشده در مرکز