در حال، فورحالی شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فهمیدن، دریافتن، درک کردن، آگاه گشتن، ملتفت شدن، متوجه شدن، ۲. مزین شدن، آراسته شدن
تن در دادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. راضیشدن، رضایت دادن ۲. تسلیم شدن ۳. پذیرفتن، قبول کردن ≠ رد کردن، نپذیرفتن
متغیر شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. از کوره دررفتن، برآشفتن، خشمگین شدن، عصبانی شدن ≠ آرام شدن ۲. بیقرار گشتن ۳. دگرگون شدن
خارج شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیرونرفتن ۲. درآمدن ۳. دررفتن، رانده شدن ۴. اوت شدن ۵. ترک کردن ۶. فراتر رفتن، تجاوز کردن ۷. نشت کردن ۸. بیرون زدن