معنی در به رخ کسی بستن

جست‌وجوی مشابه

۱. باب، درب، دروازه ۲. اندر، تو، داخل، درون، مدخل ۳. سرپوش، سر ۴. پشه ۵. دره

جمان، دردانه، دره، گوهر، گوهر، لولو، مروارید

۱. فهمیدن، دریافتن، درک کردن، آگاه گشتن، ملتفت شدن، متوجه شدن، ۲. مزین شدن، آراسته شدن

۱. راضیشدن، رضایت دادن ۲. تسلیم شدن ۳. پذیرفتن، قبول کردن ≠ رد کردن، نپذیرفتن

شایعشدن، شایعهپراکنی کردن، مورد اتهام قرار گرفتن

۱. از میدان به در بردن ۲. تحقیر کردن

بهبیراهه کشاندن، گمراه کردن، از راه به در بردن

۱. دریافت، درک، تفطن ۲. بو بردن، به فراست در یافتن، به زیرکی درک کردن

صاحبشدن، به تملک درآوردن، در اختیار گرفتن

۱. به چوببستن، کتک زدن، ترکه زدن، فلک کردن، به فلکبستن، چوبکاری کردن ۲. حراج کردن، تعیین کردن، قیمت گذاشتن (در حراجی)