برفرهنگ مترادف و متضاد۱. آغوش، بغل ۲. پستان، پهلو، سینه ۳. تن ۴. کنار ۵. بار، ثمر، ثمره، محصول، میوه ۶. بلندی، فراز، بالا، برفراز، روی، صدر ۷. در، به، ۸. پهلو، ضلع ۹. سود، فایده، نفع
برایفرهنگ مترادف و متضاد۱. از بهر، بهجهت، بهخاطر، بهسبب، بهعلت، بهقصد، به منظور ۲. دربرابر، در عوض ۳. محض ۴. بهسوی، بهجانب، بهطرف
آوارفرهنگ مترادف و متضاد۱. خرابه، دیوار، گردوخاک ۲. خراب، ویران ۳. آواره، دربدر ۴. چپاول، غارت ۵. بینظمی، تباهی، هرجومرج ۶. غبار، گردوخاک ۷. آزار، رنج، گزند