معنی دروش | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. آذرخش، برق ۲. پرتو، روشنی، نور ۳. براق، درخشنده، ساطع

براق، تابان، تابنده، درخشنده، رخشنده، ساطع، فروزنده، مشعشع، منور، نورانی ≠ بینور

برق، پرتو، پرتوافکنی، تلالو، جلا، درخشندگی، روشنی، فروغ

تابان، تابنده، درخشان، رخشان، ساطع، وهاج ≠ بینور

۱. بیرق، پرچم، رایت، علم، لوا ۲. فوطه ۳. دروش

درخشان، ساطع، منیر، نورافشان، نوربخش، نورپاش، نورگستر

درخشان، درخشنده، صیقلی ≠ بیجلا

۱. آذرخش، برق ۲. پرتو، روشنی، نور ۳. براق، درخشنده، ساطع

براق، تابان، تابنده، درخشنده، رخشنده، ساطع، فروزنده، مشعشع، منور، نورانی ≠ بینور