در حال، فورحالی شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فهمیدن، دریافتن، درک کردن، آگاه گشتن، ملتفت شدن، متوجه شدن، ۲. مزین شدن، آراسته شدن
لافرهنگ مترادف و متضاد۱. بین، درون، مابین، میانه، میان، وسط ۲. درز، روزن، شکاف، کر ۳. لایه، ورق ۴. تا، چین ۵. خیر، لما، نه ۶. قیچی، مقراض
باریکهفرهنگ مترادف و متضاد۱. باریک، لاغراندام، ظریف ۲. تکه باریک(کاغذ، پارچه و ) ۳. سطح دراز و کمعرض (زمین و ) ۴. باب، بغاز، تنگه ۵. اشعه، پرتو
سقط شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مردن، درگذشتن ۲. به درک واصل شدن ۳. نفله شدن، تلف شدن ۴. از کار افتادن، از حیز انتقاع ساقطشدن
تسکین یافتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تسکینپیدا کردن، آرام شدن، آرامش یافتن ۲. تسلییافتن ۳. التیام یافتن ۴. کاهش یافتن، فرونشستن (درد و )
سنگاندازفرهنگ مترادف و متضاد۱. سنگافکن، کلوخانداز ۲. محل پرتاب سنگ(در دژها و قلعهها) ۳. سنگرس (مسافت) ۴. مانعتراش ۵. جشن آخر ماه شعبان