در حال، فورحالی شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فهمیدن، دریافتن، درک کردن، آگاه گشتن، ملتفت شدن، متوجه شدن، ۲. مزین شدن، آراسته شدن
درازفرهنگ مترادف و متضاد۱. بلندقامت، بلند، دیلاق، سروقامت، طویل ۲. طولانی، متمادی، مدید ۳. کشیده، ممتد ≠ کوتاه
دردانهفرهنگ مترادف و متضاد۱. در، مروارید ۲. سوگلی، عزیز، عزیزکرده، نازدانه، نورچشم ۳. فرید، یکتا، یکدانه ۴. لوس، ننر