خیمه زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اردو زدن، خیمه برپا کردن ۲. استقرار یافتن، جا گرفتن، فرود آمدن، مستقر شدن، مقیم شدن، منزل کردن ۳. خیمه کشیدن
خامهفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرشیر، چربی شیر، قیماق، نمشک ۲. قلم، کلک ۳. نخ نتابیده ۴. ابریشمنتابیده، ابریشم خام ۵. توده، تل(ریگ)
خیمه زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اردو زدن، خیمه برپا کردن ۲. استقرار یافتن، جا گرفتن، فرود آمدن، مستقر شدن، مقیم شدن، منزل کردن ۳. خیمه کشیدن
چادرنشینفرهنگ مترادف و متضاد۱. خیمهنشین ۲. ایلات ۳. بیاباننشین، صحراگرد، صحرانشین، عشایر ۴. بادیهنشین، بدوی ≠ شهرنشین، متمدن ۵. کوچنشین، کوچگر، کوچی