خیمه زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اردو زدن، خیمه برپا کردن ۲. استقرار یافتن، جا گرفتن، فرود آمدن، مستقر شدن، مقیم شدن، منزل کردن ۳. خیمه کشیدن
خامفرهنگ مترادف و متضاد۱. ناپخته، نپخته ≠ پخته، مجرب ۲. بیتجربه، تازهکار، مبتدی، ناآزموده، بیتجربه، نامجرب، نوپیشه ۳. نارس، نارسا ۴. کال ≠ رسیده ۵. بیربط، بیهوده، نسنجیده، باطل، یاوه
خیمه زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. اردو زدن، خیمه برپا کردن ۲. استقرار یافتن، جا گرفتن، فرود آمدن، مستقر شدن، مقیم شدن، منزل کردن ۳. خیمه کشیدن
چادرنشینفرهنگ مترادف و متضاد۱. خیمهنشین ۲. ایلات ۳. بیاباننشین، صحراگرد، صحرانشین، عشایر ۴. بادیهنشین، بدوی ≠ شهرنشین، متمدن ۵. کوچنشین، کوچگر، کوچی