معنی خونسار | واژه یاب

جست‌وجوی مشابه

۱. خونفشان ۲. خونپالا ۳. اشکریز

۱. بیاعتنا، بیتفاوت ≠ خونگرم ۲. آرام، بردبار ۳. خوددار، خویشتندار، مسلط به خود ۴. بیتشویش

۱. بردباری، متانت، خویشتنداری ۲. بیاعتنایی ۳. بیتشویشی

۱. افتاده، خاشع، خاکی، درویش، فروتن، متواضع ≠ مغرور ۲. بیقدر، پست، خوار، ذلیل ۳. خاکسان، خاکنهاد ۴. خاکنشین، خاکسترنشین ۵. فانی

خاشعانه، درویشانه، فروتنانه، متواضعانه ≠ مغرورانه

۱. بیتفاوت، خونسرد ۲. بیتوجه، بیفکر، بیقید، بیمبالات، لاابالی، لاقید ≠ متوجه

۱. بیتفاوتی، خونسردی، سردی ۲. بیتوجهی، بیمبالاتی، لاقیدی

باحرارت، بامحبت، باعاطفه، عطوف، رئوف، گرم، مهربان ≠ خونسرد

۱. خونآلود، خونآلوده، خونبار، خونی، آغشته به خون ۲. زخمین

خانخانی، خانسالاری، اربابسالاری، مالکسالاری، فئودالی، قبیلهسالاری، عشیرهسالاری